اشاره: «زمينيِ آسماني» ارجنامهاي است كه فرهنگستان علوم براي يكي از اعضاي برجسته خود، آقاي دكتر يوسف ثبوتي، ترتيب داده است و در آن افزون بر چند مقالة خود استاد، مقالات و مطالب استادان ديگري را نيز درج كرده و مجموعهاي آموزنده و خواندني فراهم آورده است. گفتني است كه دكتر ثبوتی سال ۱۳۱۱ در زنجان زاده شد. در سال ۱۳۴۲ مدرک دکتری تخصصی خود را در رشته اخترفيزيك دریافت کرد و به تدریس در دانشگاههاي نیوکاسل، پنسيلوانيا، آمستردام، نورث ایسترن پرداخت. وي پس از بازگشت به ایران، در دانشگاههاي شیراز و صنعتي شريف به کار مشغول شد و تحولاتی در دستگاه آموزش عالی ایران پديد آورد. تأسیس رصدخانة ابوریحان بیرونی، مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان، مشاركت در ایجاد انجمن نجوم ایران، نگارش دهها مقاله پژوهشی در مجلات علمی بینالمللی بخشي از فعاليتهاي اين فیزیکدان سرشناس است. وی در عرصه فیزیک و نجوم علاوه بر دریافت عنوان «کتاب سال» و مدال پژوهشی وزارت علوم، در سال ۲۰۰۰ میلادی به دلیل فعالیتهای مستمر علمی، به دریافت مدال ویژه آکادمی علوم جهان سوم مفتخر شد. او «چهره ماندگار» ايران و دارندة «نشان درجه یک دانش»، عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و رئیس هیأت امنای انجمن خیریه مهرانه (انجمن حمایت از بیماران سرطانی زنجان) است. نوشتار زير از كتاب «زميني آسماني» برگزيده شده است.
***
سالها پيش در كنفرانس فيزيك (يادم نيست چه سالي) قرار شد كه قطعنامه كنفرانس را دكتر ثبوتي بخواند. قطعنامه به جاي تعارفات مرسوم، يكي دو سطر بيشتر نبود و اين يكي دو سطر هم حقيقت تلخي را بيان ميكرد: «ما براي برآوردن نيازهاي آموزشي و پرداختن به كار تحقيق كمينه، دست كم به هزار فيزيكدان در حد دكتري نياز داريم؛ اما شمار فيزيكدانهايي كه در اين سطح داريم، از دويست نفر بيشتر نميشود.» اين حقيقت تلخ كه از زبان مردي بيان ميشد كه كم اما سنجيده حرف ميزند، ظاهراً هنوز ناشنيده مانده است!
هنوز هم بيشتر دوست داريم كه با كارهاي صوري و نمادين، با بزرگداشت رسمي اهل علم، بااختصاص دادن ستونهايي از روزنامهها و مجلات به دستاوردهاي علمي جوانانمان، به رتبههايي كه در المپيادها كسب كردهاند و حتي با قلمفرسايي درباره توفيقهاي محققان ايرانيالاصل در نهادهاي علمي كشورهاي ديگر، اين واقعيت را به روي خود نياوريم كه كار علم تنها با نوابغ نميگذرد، كه علم يك كوشش دسته جمعي و اجتماعي است و گاهي ارقام خشك و خالي، بسيار بهتر از بيانات و نوشتههاي احساسي نشان ميدهد كه آيا جامعهاي به آستانه توليد علمي رسيده است يا خير.
من نميدانم كه آيا آن قطعنامه را خود دكتر ثبوتي نوشته بود يا اصلا در نوشته شدن آن دست داشت يا نه؛ اما از روي زندگي علمي او ميتوانم بگويم كه خودش به مضمون اين قطعنامه ايمان دارد و سراسر زندگي علمي او هم بر اساس درك اين كمبود كه هيچ حماسهاي هم نميتواند آن را بپوشاند، سامان يافته است. اين قطعنامه مشكلي را بيان ميكرد كه غالب كشورهاي رو به رشد با آن روبرو هستند: تنوع يافتن و پيچيدهشدن زندگي اين جوامع نياز به نيروي انساني كارآمد و متخصص را افزايش ميدهد و بنابراين دانشگاهها و مراكز آموزشي گاهي مثل قارچ از زمين سبز ميشوند تا به اين نياز اجتماعي پاسخ بدهند.
اما توسعه دانشگاه باعث ميشود كه همه وقت نيروي علمي كشور، حتي در آنجا كه نيروي علمي به اندازه كافي وجود دارد، صرف كار تدريس بشود و اشتغال روزافزون به كار تدريس هم باعث ميشود كه اهل علم روز به روز با پيشرفتهاي جديد علمي در زمينه كار خود بيگانهتر شوند؛ بنابراين آنچه در ابتدا به صورت يكي از عوامل نجات از عقبماندگي به نظر ميآمد، خود به عاملي براي تشديد عقب افتادگي علمي تبديل ميشود: جامعهاي كه به مرتبه بالاتري از پيشرفت مادي رسيده است، ميبيند كه براي برآوردن نيازهاي جديدي كه در اين رهگذر ايجاد شده است و مواجهه با مسائل علمي و نظري تازهاي كه پيش رو دارد، نيروي كارآمد كافي ندارد.
درك چنين واقعيتي تكليف شاقي بر عهده عالم ميگذارد. يكباره كسي كه ترجيح ميدهد به جاي هر كار ديگر، به پژوهش در زمينه مورد علاقهاش مشغول باشد، با يك وظيفه اجتماعي روبرو ميشود. هرچند ضرورت پژوهش را بيش از هر چيز ديگر احساس ميكند، اما ديگر نميتواند تنها به پيشرفت علم بينديشد و هر ملاحظه ديگري را از نظر دور كند. تقسيم زندگي علمي ميان كار پژوهشي و آموزشي وكار سازماندهي و تأسيس نهادهاي علمي، چيزي است كه بسياري از محققان را خوش نميآيد. ترجيح ميدهند به جايي بروند كه صرفاً محقق يا مهندس باشند و تكاليف ديگر را به نهادهايي كه از پيش وجود دارند، واگذار كنند. در خود ايران هم دانشمندان خوبي داريم كه همين كار را ميكنند. به اين قانعند كه سالي يكي دو مقاله در يك نشريه معتبر جهاني به چاپ برسانند، بيآنكه به تأثير آن مقالات در جامعه علمي كشور خود بينديشند. كسان ديگري هم هستند كه اصلا از خير كار پژوهش ميگذرند و به توليد مثل علمي، به افزودن بر شمار دانشآموختگان، اكتفا ميكنند. ديگراني هم چنان غرق در كار اداري ميشوند كه فراموش ميكنند حتي براي كار سازماندهي و برنامهريزي علمي هم، در وهله اول بايد عالم بود و عالم ماند.
نسلهاي آينده از زندگي علمي كساني چون دكتر ثبوتي به عنوان نمونهاي از حفظ تعادل دشوار ميان تحقيق و تدريس و سازماندهي علمي، ميان توليد علم و توزيع آن، آنهم در شرايطي كه نه نهادهايي از پيش براي توليد وجود دارد و نه شبكهاي كارآمد براي توزيع، ياد خواهند كرد. بيگمان مقالات پژوهشي دكتر ثبوتي تا سالها مورد مراجعه متخصصان خواهد بود؛ اما اين استفادهكنندگان از ياد نخواهند برد كه اين مقالات را كسي نوشته است كه به كار فردي علمي قانع نبوده، بلكه كوشيده است از ميان شاگردان و همكاران آموزشياش همكاراني علمي براي خود دست و پا كند و با حوصله و متانتي كه در او هست، صبورانه و در شرايطي دشوار مكتبي تأسيس كند.
او توانسته است مسائلي تعريف كند كه ديگران را هم در گير كردهاند و به صورت مسائل مشترك در ميان جماعتي از فيزيكدانان درآمدهاند.
يكي از ملاكهايي كه نشان ميدهد آيا علمي در كشور پاگرفته است يا نه، وجود گروههاي نسبتاً منسجمي است كه به مسائل مشتركي فكر كنند و روشهاي واحدي را بپرورند. درست است كه علم امروزه جهاني است، ولي ما مكاتب ملي هم داريم كه با مسائل خاص خود، با سبكي كه در پرداختن به اين مسائل دارند و با ميزان خود بسندگي در پرداختن به اين مسائل متمايز ميشوند. براي كشورهايي كه نه امكانات مادي برتري تحقيق در همه يا غالب زمينهها را دارند و نه نيروي انساني كافي، ايجاد چنين گروههايي تنها راه پيشگيري از اتلاف وقت و پراكنده كاري است.
دكتر ثبوتي نه تنها شاگردان بسياري را پرورده است كه در زمينههاي گوناگون فيزيك كار ميكنند، بلكه به تصديق اهل فن، توانسته است از ميان اين شاگردان، هستهاي تحقيقي هم در زمينه تخصص خود، نجوم و اخترفيزيك پديد آورد. اگر ما در ايران امروز دانشي به نام «نجوم» داريم كه از حد مقدماتي كه تا سي سال پيش در دانشگاههاي ما تدريس ميشد بسيار فراتر ميرود، تا اندازه زيادي به بركت دكتر ثبوتي است. نترسيم و بگوييم كه به بركت «مكتب دكتر ثبوتي» است.
در كنار اين مكتب، دكتر ثبوتي مدرسهاي هم تأسيس كرده است. اين شخصيت جهاني كه ريشههاي عميق خود را در زادگاهش فراموش نكرده، خوب دريافته است كه براي پريدن بايد دورخيز كرد. بايد از آنچه همه چهارچنگي به آن چسبيدهاند ـ شهرهاي بزرگ، مراكز جاافتاده علمي و فرهنگي و سياسي، امكانات پايتخت ـ دور شد و كار را در جاي ديگري آغاز كرد. دكتر ثبوتي علم را به شهرستان برده، اما آن را شهرستاني نكرده است.
نميتوان از دكتر ثبوتي ياد كرد و از آشنايي همهجانبه او با فرهنگ ايراني در همه جلوههايش سخن نگفت. حتي كسي چون من كه در كارهاي تخصصي دكتر ثبوتي چيزي نميفهمد، در حضور او انساني جامع را ميبيند كه حضور ظريف گوش كردن را خوب ميشناسد و گاهي كه سخن ميگويد، سخن از عمق آشنايي او با همه جهات و جوانب فرهنگ ايران حكايت ميكند.
حفظ تعادل ناپايدار براي هركس دشوار است و براي فيزيكدان از هركس ديگري دشوارتر. پركردن شكاف ميان ارقام دويست و هزار شايد به نظر كساني ناممكن بيايد؛ اما اين فاصلهها را معمولا كساني پر ميكنند كه قبول واقعيت را به معناي تن دردادن به آن نميدانند. دكتر ثبوتي يكي از اين نوادر است.
Report