به گزارش روابط عمومی و اطلاع رسانی فرهنگستان علوم، دکتر مهدی بهادرینژاد عضو پیوسته فرهنگستان علوم، استاد پیشکسوت دانشگاه صنعتی شریف و از چهرههای ماندگار کشور در حوزه مهندسی مکانیک است که به پاس مقام شامخ علمی و فعالیتهای برجسته علمی و پژوهشی در دانشگاه و در فرهنگستان، در سال 1384 بنا به پیشنهاد مجمع عمومی فرهنگستان علوم به دریافت نشان درجه یک دانش کشور نائل شده است. ایشان از جمله افرادی است که وقایع تلخ 16 آذر سال 1332 دانشگاه تهران را به همراه شهید دکتر مصطفی چمران از نزدیک مشاهده کرده است. دکتر مهدی بهادری نژاد درباره علت اعتراضات دانشجویان در آذر ماه سال 1332 معتقد است: این مسئله به اتفاقات کودتای 28 مرداد سال 1332 برمیگردد. پس از این کودتا شاهد تظاهرات دانشجویان و مردم در کشور بودیم و چون قرار بود آقای نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا نیز به تهران سفر کند این تظاهرات در تهران بیشتر از سایر نقاط کشور بود. این استاد دانشگاه درباره وضعیت دانشگاه تهران در آن روزها اظهار میدارد: طی چند روز مانده به 16 آذر تظاهرات مختلفی در دانشگاه تهران برگزار شد و در دانشکده فنی تظاهرات و اجتماعات زیادی برگزار میشد. استاد بهادرینژاد درباره شرایط دانشگاه تهران در آن سال میگوید: در روز 16 آذر سال 1332 سربازان فراوانی در دانشگاه حضور داشتند و برخلاف آنچه در دانشگاه مرسوم بود، تمام صحن دانشگاه تهران از سربازان شاه پر شده بود، اطراف دانشکده فنی سربازان مسلح قدم میزنند. به خاطر دارم در روز 15 آذر یک روز قبل از واقعه 16 آذر یکی از دانشجویان از سربازی به شوخی پرسیده بود "اگر یک تیر به گنجشکهایی که روی درخت هستند، بزنید چند گنجشک را میتوانید، بکشید که سرباز به او گفته بود این تیر ارزش دارد، من تیر را به گنجشک نمیزنم بلکه آن را به سینه یک تودهای میزنم." وی در همین زمینه میافزاید: در آن زمان حزب توده در دانشگاه فعالیت زیادی داشت و تعداد زیادی از دانشجویان عضو این حزب بودند به سربازان تفهیم کرده بودند که تمام دانشجویان دانشگاه جزو حزب توده هستند. این استاد دانشگاه درباره وضعیت دانشگاه تهران در روز 16 آذر گفت: در روز 16 آذر سال 1332 من دانشجوی سال دوم دانشکده فنی بودم. آن زمان درس نقشهبرداری به عنوان درسی مشترک به دانشجویان سال دوم دانشکده فنی تدریس میشد و من و مصطفی چمران هر دو سر کلاس درس نقشهکشی در حال آموزش بودیم. دکتر بهادری نژاد می افزاید: در حالی که استاد مشغول تدریس بود در کلاس باز شد و دو سرباز تنومند در شرایطی که یکی از مستخدمهای دانشکده را به زور به همراه داشتند، وارد کلاس شدند. سربازها به مستخدم میگفتند، "بگو چه کسی بود که به سرکار فلانی توهین کرد." مستخدم هم میگفت "من نمیدانم" استاد کلاس به حضور آنها اعتراض کرد و اینکه باید احترام کلاس را نگه دارید. سربازان به استاد توهین کردند که به شما مربوط نیست، یکی از سربازها اسلحهاش را روی شقیقه مستخدم گذاشت و گفت "بگو چه کسی بود که توهین کرد" او هم از ترس دستش را به سمتی دراز کرد که چند دانشجو در آن قسمت حضور داشتند. دکتر بهادری نژاد ادامه میدهد: سربازها یکی از دانشجویانی که در آن قسمت از کلاس بود را به بیرون بردند و رفتند. نظم کلاس به هم ریخت و دانشجویان از کلاس بیرون رفتند. در این لحظه زنگ دانشکده که هنگام تعویض کلاسها نواخته میشد، قبل از پایان کلاس به صدا درآمد، همه دانشجویان دانشکده از کلاسها بیرون آمده و متوجه شدند چه اتفاقی در دانشکده رخ داده است. استاد بهادرینژاد در ادامه بیان خاطرات خود از روز 16 آذر یادآور می شود: رئیس وقت دانشکده فنی دانشگاه تهران "مهندس خلیلی" برای بچهها سخنرانی کرد و گفت "تا وقتی نتوانیم امنیت دانشجویان را در دانشکده حفظ کنیم، کلاسهای دانشکده تعطیل است." دانشجویان خود را برای بیرون رفتن از دانشگاه آماده کردند، هوا سرد بود، پالتو پوشیدم. وسایلم را در قفسه دانشگاه گذاشتم و به همراه شهید چمران که با هم همکلاس بودیم به بیرون دانشکده رفتیم. استاد بهادری نژاد میگوید: به سمت در شرقی دانشکده که چند پله داشت رفتیم، تعدادی سرباز بیرون دانشکده حضور داشتند، درحالی که داشتیم از دانشکده خارج میشدیم، یکی از دانشجویان فریاد زد که "دست دژخیمان از دانشگاه کوتاه" تا این شعار داده شد سربازانی که بیرون دانشکده بودند به داخل دانشکده آمدند و شروع به تیراندازی کردند. من و چمران هنوز داخل دانشکده بودیم؛ هرکسی به سمتی فرار کرد ما هم به سمت در جنوبی دانشکده فرار کردیم. این قسمت دانشکده پله داشت و وارد محوطه دانشگاه میشد. دکتر بهادری نژاد تصریح می کند: ما دویدیم تا از طریق در جنوبی دانشکده خارج شویم که دیدیم عدهای سرباز از در جنوبی بالا آمدند و درحالی که سعی داشتند به دانشجویان تیراندازی نکنند سقف را هدف قرار داده بودند، سربازانی که از در شرقی وارد شده بودند به سمت دانشجویان شلیک میکردند البته من خود سربازان را ندیدیم اما صدای تیراندازیها را میشنیدیم. وی خاطرنشان می کند: در این وضعیت من بین دو سربازی که مشغول تیراندازی بودند، قرار گرفتم. روی زمین نشستم، مترصد اصابت تیر بودم. تنها 10 متر با سربازانی که از در جنوبی وارد شده بودند، فاصله داشتم و مواظب بودم تیر به من اصابت نکند. چهره ماندگار کشورمان می گوید: پس از مدتی از تیراندازیها من و چند نفر از دانشجویان که در دستشویی دانشکده پنهان شده بودند، به طبقه دوم رفتیم تا از دانشکده خارج شویم. اجازه ندادند و گفتند باید صبر کنید. دفتر دانشکده در این طبقه بود. حدود 12 دانشجو بودیم که در این طبقه حضور داشتیم، صبر کردیم تا اجازه دهند از دانشکده بیرون رویم. صدای ناله میشنیدیم، حدس زدم دانشجویی را شکنجه میکنند اما بعدها فهمدیم صدای نالههای "احمد قندچی" یکی از دانشجویان که تیر به او اصابت کرده بود و در 17 آذر به شهادت رسید، بود. دکتر بهادری نژاد ادامه میدهد: حدود ساعت یازده و نیم بود که گفتند، میتوانید از دانشکده خارج شوید. از پلهها پایین آمدیم فضای سالن اصلی دانشکده مملو از آب و خون به هم آمیخته بود. مستخدمها با طی مشغول تمیز کردن آن بودند، یکی از رادیاتورها بر اثر اصابت گلوله سوراخ شده بود، و آب آنها با خون دانشجویان مجروح و شهید که به زمین ریخته شده بود، آمیخته شده بود. این استاد دانشگاه صنعتی شریف میافزاید: جنازه دو دانشجوی شهید و مجروحان را از دانشکده خارج کردند. آن موقع نمیدانستیم آنها چه کسانی هستند اما بعد از اینکه از دانشگاه خارج شدیم، شنیدیم"مصطفی بزرگنیا"و "شریعت رضوی" شهید شدند و "احمد قندچی" که مجروح شده بود فردای این روز درگذشت. اتفاقاً هر سه دانشجو، دانشجوی سال اول بودند، روز بعد مراسمی در"ابنبابویه" بر سر مزار این دانشجویان با حضور اساتید و دانشجویان مانند استاد بازرگان برگزار شد. عضو پیوسته فرهنگستان علوم میافزاید: دانشگاه تهران حدود یک ماه تعطیل شد .پس از یک ماه کلاسها تشکیل شد و درسها ادامه داشت اما سه تن از دوستان ما دیگر در دانشکده حضور نداشتند و به شهادت رسیده بودند. این استاد دانشگاه درباره حال و هوای دانشکده فنی پس از این ماجرا میگوید: در دانشکدههای دیگر دانشگاه تهران چندان خبری نبود، دانشجویان دانشکده فنی بیشتر از سایر دانشجویان تظاهرات برپا میکردند، پس از این ماجرا همه ناراحت بودند و فضای خفقانی در دانشگاه حاکم شد، کسی نمیتوانست حرف بزند تظاهرات و سخنرانیها به شکل محدود برگزار میشد و خفقان بر کشور حاکم فرما بود.